کیسه ای غده مانند در زیر پوست شکم سگ آبی نر و ماده که در طب قدیم برای رفع تشنج و دردهای عصبی به کار می رفت، جند بادستر، آش بچگان، جند بیدست، جند بیدستر، خزمیان، هزدگند
کیسه ای غده مانند در زیر پوست شکم سگ آبی نر و ماده که در طب قدیم برای رفع تشنج و دردهای عصبی به کار می رفت، جُندِ بادَستَر، آش بَچگان، جُندِ بیدَست، جُندِ بیدَستَر، خَزمیان، هَزَدگُند
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
کنایه از آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گلولۀ زر. (آنندراج) : در آن گوهرین گنج بن ناپدید بدی خایۀ زر خدای آفرید زمانه دگر گونه آیین نهاد شد آن مرغ کو خایه زرین نهاد. نظامی
کنایه از آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گلولۀ زر. (آنندراج) : در آن گوهرین گنج بن ناپدید بدی خایۀ زر خدای آفرید زمانه دگر گونه آیین نهاد شد آن مرغ کو خایه زرین نهاد. نظامی
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء: تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندرآن جای تنگ. فردوسی. بکشتند چندان در آن خاره سنگ که از خون زمین گشت پشت پلنگ. فردوسی. بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ که نام بزرگی درآمد به ننگ. فردوسی. ز بیم عقابان پولادچنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ. نظامی. کمر در کمر کوهی از خاره سنگ که آورده چون سبزمینا برنگ. نظامی. دوکبک دری دید بر خاره سنگ به آئین کبکان جنگی بجنگ. نظامی. رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ همه راه پر خار و پرخاره سنگ. نظامی. چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم ز بس تنگی ره بتنگ آمدم. نظامی. بچندین سر تیغالماس رنگ نسفتند چون سنگی از خاره سنگ. نظامی
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء: تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندرآن جای تنگ. فردوسی. بکشتند چندان در آن خاره سنگ که از خون زمین گشت پشت پلنگ. فردوسی. بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ که نام بزرگی درآمد به ننگ. فردوسی. ز بیم عقابان پولادچنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ. نظامی. کمر در کمر کوهی از خاره سنگ که آورده چون سبزمینا برنگ. نظامی. دوکبک دری دید بر خاره سنگ به آئین کبکان جنگی بجنگ. نظامی. رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ همه راه پر خار و پرخاره سنگ. نظامی. چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم ز بس تنگی ره بتنگ آمدم. نظامی. بچندین سر تیغالماس رنگ نسفتند چون سنگی از خاره سنگ. نظامی